هیچ مهارت کلیدیای نیست که بتواند بر شخصیت غیرحرفهای غلبه کند. شخصیت غیرحرفهای نتیجهای جز شکست و سرخوردگی در محیط کار نخواهد داشت. یک فرد کارآمد برای یک سازمان، هرچقدر هم که از نظر فنی ارزشمند باشد، با رفتار غیرحرفهای به راحتی خود را در معرض خروج از سازمان قرار میدهد.
در این نوشتار سعی کردهام با استفاده از آموختههایم از کتابهای مربوط به مهارتهای نرم در محیط کار و آزمون و خطای این مهارتها در تجربیات روزمرهی کاری، در مورد برخی ویژگیهای شخصیتی که در ارتباطمان با دیگران به ارزش-محور بودنمان کمک میکند، کمی کنکاش کنم، با این امید که بتواند برای دیگران نیز مؤثر واقع شود.
1) خود را یک محصول اقتصادی در یک بازار آزاد ببینید
این ویژگی در حقیقت پاسخ به این سؤال است که بیشتر افراد نسبتاً موفق خود را چگونه میبینند. هرچند اینکه نگاه به خود به عنوان یک محصول اقتصادی در بازار آزاد تنها پله اول است. وقتی فردی با این دید خود را میبیند، باید بتواند دیگران را قانع کند که سرمایه گذاری بر روی این محصول اقتصادی سود آور است. اجازه دهید انتقادات مربوط به جنبههای انسان بودن را نادیده بگیریم. این تغییر ذهنیت برای موفقیت در کار ضروری است و هرگز به معنای زیر پا گذاشتن ارزشهای انسانی نیست و صرفاً ارزشهای معنیدار در یک اکوسیستم اقتصادی مد نظر است.
2) خود را یک قهرمان ببینید نه یک قربانی
از نظر دانلد میلر، قربانی کسی است که اذعان دارد، کنترلی بر زندگی و آینده خود ندارد اما قهرمان کسی است که همه چیز را از سمت خود میداند و منتظر اتقاقات و شانس و گردش روزگار نیست. یک قربانی هیچ گاه به فکر چاره جویی نیست و بنابراین مانند خاشاک روی آب به هر طرفی که موج و باد برود خواهد رفت. آیندهای ندارد و موفقیت برای او دور از دسترس است. آنچه شخصاً تجربه کردهام این است که برای قربانی نبودن باید چشم انداز و برنامه داشت. باید از نقطه شروع مناسبی حرکت کرد اما همواره باید فاصله نقطه فعلی تا هدف را سنجید و هر زمان اقدامات اصلاحی انجام داد. این تکاپوی دائمی انسان را در مسیر موفقیت قرار میدهد.
3) یاد بگیرید چگونه تنش زدایی کنید
در مورد رهبران موفق بارها شنیدهایم که یکی از تواناییهایشان کنترل و مدیریت تنشها است. این خصوصیت نه تنها برای رهبران، بلکه برای همه تیم ارزشمند است. هرچقدر قدرت بیشتری در حفظ خونسردی و کنترل تنش داشته باشید، بیشتر میتوانید به اطرافیان کمک کنید و این احترام شما را بالاتر میبرد. تنشهای غیر واقعی به طور معمول وجود دارند و برخی از افراد تنها کاری که بلدند ایجاد تنش برای رسیدن به اهداف است. افراد تنشزا انرژی اطرافیان را میگیرند. بنابراین شما باید یاد بگیرید که هم تنش زدایی کنید و هم فردی نباشید که خودش باعث ایجاد تنش میشود. کلید این کار این است که برد تنش را کم کنید. یعنی اگر یک موقعیت تنشزا امتیازی بین 1 تا 10 داشته باشد (1 کمترین میزان و 10 بالاترین حد تنش) باید عکس العمل شما نزدیک به میزان تنش و کمی کمتر از آن باشد. مثلاً اگر کسی در یک جلسه کاری بارها میان صحبت شما میپرد و شما در ازای این کار، لیوان چای را روی صورت او بریزید، عکس العمل بیش از حد شدیدی نشان دادهاید.برای تنش زدایی همیشه باید این سؤال را از خود بپرسید که در این شرایط یک فرد آرام و حسابگر چگونه رفتار میکند. برای پاسخ دادن به این سؤال این است که خود را از نظر احساسی از موقعیت خارج کنید. پریدن وسط صحبت حس بی ارزشی و بی احترامی به انسان میدهد و پاشیدن لیوان چای بر روی صورت فرد مقابل احساس دل خنکی خوبی دارد، اما از نظر حرفهای انسان را نابود میکند. در این موقعیت، خروج احساسی به این معنی است که حس بی ارزشی و بی احترامی را از خود دور کنید. سپس به عنوان فردی آرام موضوع را اینگونه خواهید دید: پریدن وسط صحبت باعث میشود، جلسه زمان بیشتری بگیرد و احتمال عدم رسیدن به جمع بندی و تصمیم گیری را کاهش دهد. حالا به عنوان یک فرد منطقی برای این مشکل راه حلی پیدا کنید.
4) بازخوردها را به عنوان یک هدیه بپذیرید
افراد حرفهای ارزش محور بازخوردها را به چشم یک هدیه میبینند. وقتی به دنیا آمدیم افراد زیادی دور ما جمع شدند و وجود ما را جشن گرفتند و به هر بهانهای به ما محبت کردند. چرا؟ چون هیچ کس سزاوار یک عشق بی چون و چرا جز یک نوزاد نیست. بزرگتر که شدیم یاد گرفتیم که چه چیزهایی امن و چه چیزهایی خطرناکند. چه چیزی خوب و چه چیزی بد است و بعدتر فهمیدیم چه چیزی منصفانه است و چه چیزی منصفانه نیست. علامت یک فرد بالغ پذیرش بازخوردها توسط اوست و علامت یک بچه انتظار پاداش بدون استحقاق است. بنابراین بازخورد گرفتن در مورد عملکرد حرفهای میتواند بسیار آموزنده، کمک کننده و رشد دهنده باشد.
- افرادی را که قلباً به آنها علاقهمندید انتخاب کنید
- جلسات منظمی را با آنها تنظیم کنید (ماهیانه، فصلی، …)
- یک سری سؤالات مشخص را بپرسید
- آیا دیدهای غیر حرفهای رفتار کنم؟
- آیا متوجه شدهای که چیزی را فراموش کنم؟
- در چه کاری میتوانم بهتر باشم؟
مشاهدات صادقانه دوستان بسیار راهگشا هستند.
«احتمالاً 70 درصد مواردی که در این جلسات گفته میشود را از قبل میدانم. اما اگر این موضوع را ادعا کنم، مربی با خود میگوید که این فرد ارزش وقت گذاشتن ندارد. اما من شنیدن آن 70 درصد تکراری را تحمل میکنم به این امید که مربی به وجد بیاید و از آن 30 درصدی که بلد نیستم حرف بزند. من دنبال همان 30 درصد برای رشد خودم هستم.»
5) راه درست برخورد با تعارضات را بدانید
افرادی که از تعارضات گریزانند به ندرت برای رهبری برگزیده میشوند چرا که همه پیشرفت بشر از میان تعارضات به دست میآید. بدون درگیر شدن و هدایت تعارضات هیچ کاری را نمیتوانید پیش ببرید. اگر از تعارض اجتناب کنید، هرگز موفق نمیشوید.حالا سؤال این است که چگونه تعارضات را مدیریت کنیم تا خودمان و اطرافیانمان از آن بهرهمند شوند. این چهار تاکتیک را یاد بگیرید:
- منتظر تعارض باشید:
تعارض طبیعت هر همکاری است. وقتی افراد با هم کار میکنند، چه در جامعه و چه در محیط کار، همواره تنشهایی در مورد چگونه پیش رفتن وجود دارد. تعارض اشتباه نیست، بخشی از پیشرفت است. - هیجان خود را کنترل کنید:
وقتی پای هیجانات به تعارض باز میشود، کنترل تعارض از دست خارج میشود. وقتی که از فرد مقابل عصبانی هستید، منطق و استدلال را خاموش میکنید و به احتمال زیاد تنش افزایش مییابد. سعی کنید در تعارضات آرام و مستدل باشید. - فرد مقابل خود در تعارض را تأیید کنید:
وقتی افراد با هم روبرو میشوند، معمولاً مسائل را شخصی در نظر میگیرند. مطمئن شوید از جملاتی استفاده میکنید که احترام و درک متقابل را به طرف مقابل منتقل میکند. - متوجه باشید که ممکن است شما اشتباه کنید:
تعارضات وقتی که افراد بر نظرات خود پافشاری میکنند بالا میگیرند. یادتان باشد که هدف از تعارض پیشرفت است نه اثبات اینکه حق با شماست. با حرکت در یک جهت مثبت که به دو طرف منفعت میرساند به اهداف خود برسید.
6) بیشتر مورد اعتماد و احترام باشید تا مورد علاقه
افراد ارزش محور بیشتر تلاش میکنند احترام و اعتماد دیگران را جلب کنند تا اینکه به نحوی رفتار کنند تا دیگران آنها را دوست داشته باشند. افراد آماتور اما تلاش میکنند تا اعضای تیم آنها را دوست داشته باشند. این سه مورد باعث میشود تا دیگران به شما احترام بگذارند: انتظارات شفاف، مسئولیت پذیری و قدردانی از عملکرد مثبت دیگران. وقتی انتظارت را شفاف بیان کنید و در مقابل آنها مسئولیت پذیر باشد و در صورتی که انتظارات برآورده شد، از دیگران قدردانی کنید، همه تیم به شما احترام خواهد گذاشت و ارزش شما را بهتر درک خواهد کرد.
7) عملگرا باشید
اگر در مورد افراد موفق مطالعه کنید، افرادی را میبینید، که خلاق هستند در حالی که همزمان افراد موفق زیادی وجود دارند که خلاقیتی ندارند. افراد موفقی که متکبرند و بسیاری از افراد موفق دیگر که فروتن هستند. افراد موفقی که پر انرژی هستند و افراد موفق زیادی که کاملاً خونسرد برخورد میکنند. معنی این جملات این است که برای موفقیت باید خودتان باشید چرا که افراد متفاوت توانمندیهای متفاوتی دارند و فرمول یکسانی برای موفقیت همه وجود ندارد. اما در همه این افراد متفاوت، یک نقطه مشترک وجود دارد. همه آنها به عمل کردن گرایش دارند. آنها اجازه نمیدهند ایدهها در اعماق ذهن بمیرند. آنها برای به واقعیت تبدیل شدن ایدهها، دست به عمل میزنند.
8) سر دوراهی ماندن را انتخاب نکنید
در یکی از تجارب کاری خود، یکی از نیروهایی که استخدام کرده بودم، در مدت بسیار کوتاهی پس از افزوده شدن به تیم، به صورت کاملاً متفاوتی با آنچه که در استخدام نشان داده بود، ظاهر شد. در موردش با مشاور منابع انسانی شرکت صحبت کردم که چگونه باید عملکردش بهتر شود. جوابی که شنیدم، تلنگر بزرگی برایم بود:«بیخود خودت را سر دوراهی قرار نده.»
اتفاقاتی که طی کوتاه مدت افتاده بود، به وضوح نشان میداد که امکان ادامه دادن با این فرد وجود ندارد، اما من نمیخواستم با تأیید خروج او از شرکت، اشتباه خودم در جذب این فرد را تأیید کنم. ما در بسیاری از مواقع میدانیم که تصمیم درست چیست، اما برای فرار از مسئولیت پذیری از اتخاذ آن فرار میکنیم. باید یاد بگیریم در این مواقع مسئولیت پذیر بمانیم و تصمیم درست را انتخاب کنیم. معمولاً افراد به سه دلیل خود را بر سر دوراهی قرار میدهند:
- نگرانی از اینکه بعد از تصمیم درست هنوز دیگران آنها را دوست دارند یا نه.
- نگرانی از اینکه بعد از تصمیم درست وجهه خود را از دست بدهند.
- ترس از عواقب مالی یا غیر مالی اتخاذ تصمیم درست.
برای حل این معضل به این سؤال جواب دهیم:
اگر من فردی متفاوت بودم و این موضوع را از بیرون میدیدم، اقدام درست چه بود؟
9) بی امان خوش بین باشید
وقتی اوضاع و احوال زندگی روزمره اینقدر وحشتناک است، چرا نگران بدتر شدن آن باشیم؟ واقعیت این است که ما از نسل انسانهای اولیه هستیم که توانایی خوبی در حس خطرات و اجتناب از آنها داشتند و همین دلیل ادامه نسل بشر است. ذهن ما طراحی شده است که ما را زنده نگه دارد. اما باید یاد بگیریم در کنار وظیفه اولیه، وظیفه ثانویه ما پیشرفت است و برای پیشرفت نیاز به ریسک داریم. ریسک کردن جز با خوش بینی (امیدوار بودن به جنبه مثبت ماجرا) ممکن نیست. هرچند که فرد عاقل از قبل برای جنبه منفی ماجرا هم برنامه دارد (مدیریت ریسک). فرصتهای بسیاری در زندگی وجود دارند، که اگر ریسک نکنیم، از دستمان میروند.
10) ذهنیتتان رشد کردن باشد
- چالشها:باید به استقبال چالشها برویم تا اینکه از آنها اجتناب کنیم.
- موانع:باید موانع را از سر راه برداریم تا اینکه در مقابلشان تسلیم شویم.
- تلاش:باید تلاش را به عنوان مسیر پیشرفت ببینیم نه یک کار بیهوده.
- انتقادات:باید از انتقادات یادبگیریم تا اینکه آنها را نادیده بگیریم.
- موفقیت دیگران:باید از موفقیت دیگران الهام بگیریم تا اینکه از آن احساس خطر کنیم.
به طور خلاصه، داشتن ذهنیت رشد به این معنی است که بفهمیم هرگز به قله نمیرسیم و به هر قلهای که برسیم، باز هم جای پیشرفت داریم. تغییر از ثبات به رشد یعنی تغییر از اعتقاد به «من رسیدهام» به اعتقاد به «من بهتر میشوم» و تغییر از «من عالیام» به «من مدام در حال یادگیری و بهتر شدنم».
افراد
[1] Donald “Don” Miller (born August 12, 1971) is an American author, public speaker, and business owner. He is the CEO of StoryBrand, a marketing company. He is also an author of personal essays and reflections about faith, God, and self-discovery. His first New York Times bestselling book was Blue Like Jazz and his latest book is called Business Made Simple.
[2] Malcolm Timothy Gladwell CM (born 3 September 1963) is an English-born Canadian journalist, author, and public speaker. He has been a staff writer for The New Yorker since 1996. He has published seven books: The Tipping Point: How Little Things Can Make a Big Difference (2000); Blink: The Power of Thinking Without Thinking (2005); Outliers: The Story of Success (2008); What the Dog Saw: And Other Adventures (2009), a collection of his journalism; David and Goliath: Underdogs, Misfits, and the Art of Battling Giants (2013); Talking To Strangers: What We Should Know about the People We Know (2019) and The Bomber Mafia: A Dream, a Temptation, and the Longest Night of the Second World War (2021). His first five books were on The New York Times Best Seller list. He is also the host of the podcast Revisionist History and co-founder of the podcast company Pushkin Industries.
[3] Carol Susan Dweck (born October 17, 1946) is an American psychologist. She is the Lewis and Virginia Eaton Professor of Psychology at Stanford University.[2] Dweck is known for her work on mindset. She was on the faculty at Columbia University, Harvard University, and the University of Illinois before joining the Stanford University faculty in 2004. She is a Fellow of the Association for Psychological Science.